شعری از پابلو نرودا


جهان بی عشق سامانی ندارد
فلک بی میل دورانی ندارد
نه مردم شد کسی کز عشق پاکست
که مردم عشق و باقی آب و خاکست
چراغ جمله عالم عقل و دینست
تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست
اگر چه عاشقی خود بت پرستیست
همه مستی شمر چون ترک هستیست
به عشق ار بت پرستی دینت پاکست
وگر طاعت کنی بی عشق خاکست
نئی کم زان زن هندو در نیکوی
که خود را زنده سوزد بر سر شوی
تو کز عشق حقیقی لافی ای دوست
خراش سوزنی بنمای در پوست
تو کز بانگ سگی از دین شوی فرد
نداری شرم از این ایمان بی درد
چو قمری را دهی بی جفت پرواز
ز بستان در قفس رغبت کند باز
کبوتر در هوای یار چالاک
فرو افتد ز ابر تیره بر خاک
ترا گر پای در سنگی براید
چو بیدردی ز دردت جان براید
فدای عشق شو گر خود مجازیست
که دولت را درو پوشیده رازیست
امیر خسرو دهلوی
ای کاشکی به عالم ، تا چشم کار می آرد ،
دل بود و آدم آن را قربان یار می کرد
زاین خوبتر چه میشد گر هر نفس ، به جانان ،
یک جان تازه میشد عاشق نثار می کرد.
دل را ببین که نگریخت از حمله ای که آن چشم
بر شیر اگر که می برد ، بی شک فرار می کرد .
جان را به زلف جانان از دست من بدر برد ،
دلبر اگر نمیشد این دل چه کار می کرد ؟
گر مرغ دل ز جانان دزدید می چه بودی .
تا شاهباز چشمش از نو شکار می کرد .
شورای دولت عشق فاتح اگر نمیشد ،
جمهوری دلم را غم تار و مار می کرد .
دلبر اگر دلم را میخواند بنده ، هر چند
آزادی است اینم ، دل افتخار می کرد.
باران دیدۀ من در فصل دوری او
صحرای سینه ام را چون لاله زار می کرد .
از : ابوالقاسم لاهوتی

سلام
ست اول : ما بردیم
ایران 26 -ایتالیا 24
الی بود . اولاش که خیلی ازشون جلو بودیم ولی بعد امتیازها نزدیکتر شد و بازی حساستر . خیلی بازی قشنگی شده . هر دو تیم تقریبا تو یه سطحن ( ایتالیا یکم بالاتر) واسه همین بازی خوبی شده
ست دوم : ایتالیا برد
ایران 16 - ایتالیا 25
چرا یهو اینطوری شد؟!!! نه به ست اول نه به این ست . انگار یهو انگیزه بچه ها دود هوا شد! سرویس های فرهاد قائمی خراب میشد . دفاع خوب نبود . از اون طرف هماهنگی بچه ها هم ریخته بود بهم . به امید ست بعدی هستیم
ست سوم :ما بردیم
ایران 25 - ایتالیا 23
فرهاد این ست کاملا جبران کرد . سرویساش امتیاز آورد برامون .
جای غفور خالیه . از بس گزارشگر تو بازیای قبلی میگفت امیرغفور امیر غفور الان کاملا نبودش حس میشه!
بچه ها این ست رو خیلی بهتر از ست قبل بازی کردند. ایتالیایی ها اگه زایتسف ( همینی که عکسشو گذاشتم) رو نداشتن اصلا تیم نداشتن!! بدون زایتسف هیچند . طفلی چقدر فشار روشه ها . شماره 15 ایتالیایی ها رو دیدین ؟ استایل چهرش یه مدلیه که انگار الان میخواد بزنه زیر گریه!!!
ست چهارم : ایتالیا برد
ایران 23 - ایتالیا 25
خیلی ست حساسی بود . بچه ها عالی بودند . ولی متاسفانه ایتالیایی ها این ست رو هم گرفتند و مساوی شدیم . حالا همه چی بستگی به ست پنجم داره . خدا کنه ببریم . بچه ها پتانسیلشو دارن که ایتالیا رو شکست بدن.
ست پنجم : ما بردیممممم
ایران 15 - ایتالیا 12
میرزا جانپور خیلی عالی بازی کرد . من تو بازیای قبلی اصلا ندیده بودمش! ولاسکو قایمش کرده بود تا سوپرایز شه !! خخخ . خیلی خوب بازی کرد . همه ی بچه ها عالی بودند
خسته نباشید . بچه ها مچکریم بچه ها مچکریم
یادتونه تو لیگ جهانی وقتی یه ست از ایتالیا گرفتیم چقدر خوشحال بودیم حالا یه گیم ازشون گرفتیم! عالی بود .
به همه تبریک میگم

سلام . باز هم با گزارش آنلاین در خدمتتون هستم .
ست اول : برزیل برد.
ایران 16 - برزیل 25
فعلا 20/13 به نفع برزیل . اوضاع داره خطرناک میشه برامون!! راستی چقدر این بازیکنای برزیل هیکلی اند!! نسبت به بروبچ ما خیلی گنده تر بنظر میان!!
ست دوم : برزیل برد.
ایران 17 - برزیل 25
آقا برزیلی ها چقدر خوب بازی میکنند . البته دور از انتظار هم نیست به هر حال رکورددار لیگ جهانی اند . بچه های ما هم خوبند ولی عالی نیستند . به نظر من بهتر هم میتونند بازی کنند. هنوز یه ست دیگه داریم .
ست سوم :ما بردیم
ایران 27 - برزیل 25
این ست رو عالی بازی کردند . امتیاز ها یکی درمیون بدست میومد . بچه ها مچکریم . یه ست گرفتن از برزیل واقعا عالیه چون تیم خیلی قوی و بزرگیه . هیپ هیپ هووورررااااااا
ست چهارم :برزیل برد
ایران23 - برزیل 25
این ست هم بچه ها خوب بازی کردند . نباید خیلی توقعمون رو بالا ببریم . برزیل تیم خعلی قوی و قدریه .
بچه ها جدا خسته نباشید . دو ست آخر رو عالی بازی کردید . ممنون
ایشالا بقیه بازی هارو ببریم . برزیل گنده ترینشون بود
بازی بعدی فردا ساعت 6/5 صبح
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه ی پنهان ِ سکوت ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آنکه بگویند
ترانه یی بیهوده می خوانید
چرا که ترانه ی ما
ترانه ی بیهوده گی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست .
حتی بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطر ِ فردای ما اگر
بر ماش منتی ست ؛
چرا که عشق
خود فرداست
خود همیشه است .
احمد شاملو
بودن
یا نبودن ...
بحث در این نیست
وسوسه این است .
شراب ِ زهر آلوده به جام و
شمشیر ِ به زهر آب دید
در کف ِ دشمن
همه چیز
از پیش
روشن است و حساب شده
و پرده
در لحظه ی معلوم
فرو خواهد افتاد ....
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانیست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، پائیز .
مهدی اخوان ثالث
نه همين غمكده، اي مرغك تنها قفس است گر تو آزاد نباشي همه دنيا قفس است
تا پر و بال تو و راه تماشا بسته است هر كجا هست، زمين تا به ثريا قفس است
تا كه نادان به جهان حكمروايي دارد همه جا در نظر مردم دانا قفس است. فریدون مشیری |
ايران كهنسال در عرصة تاريخ در پهنة علم و ادب و دانش و فرهنگ همواره درخشده توانمند، توانا پرورده بزرگاني، نامآور دانا پيران كهن داشته، در عالم يكتا!
امروز، ايران به جوانانش نازد كه توانند «اسب شرف از گنبد گردان بجهانند،» در عرصة ميدان جهان نام برآرند
ايران، ديروز به پيران خردمندش نازيد امروز، ايران به جوانان برومندش نازد نسلي كه تواند ايران را آزادتر، آبادتر از پيش بسازد نسلي كه ز اوهام و خرافات گسسته است اهريمن ناداني را شاخ شكسته است! نسلي كه به ظلمتكدة جهل نمانده است خود را به جهانهاي پر از نور رسانده است
فردا همه با نسل جوان است كه امروز هر روز تواناتر و آگاهتر از پيش با تكيه به نيروي اميد و خرد خويش در عرصة ميدان جهان راه گشايد هر روز سرافرازتر از پيش برآيد! فریدون مشیری |
خنده را تا ياد دارم، شاد و شيرين و شكرريز است چهرههايي هست اما اين زمان پيش چشم ما و پيرامونمان خندههاشان شوم و تلخ و نفرتانگيز است
خنده پيروزي يغماگران سنگدل جمعي كه ميخندند خوش، بر گريههاي ديگران! غافلاند اينان كه چشم روزگار با سرانجام چنين خوش خندههايي آشناست گريههايي در پي اين خندههاست! فریدون مشیری |
طوری زندگی می کنیم که انگار هرگز نمی میریم و طوری می میریم که انگار هرگز زندگی نکرده ایم …
“پائولو کوئلیو”
شیرین لبی شیرین تبـار
مست و مـی آلود و خمار
مـه پـاره ای بی بند و بار
بـا عشوه های بی شمار
هم کرده یـــاران را ملـول
هـم بــرده از دلهــــا قـــرار
مجموع مـه رویـــان کنــار
تـو یــار بــی همتـــا کنــار
زلفت چو افشان میکنی
مــا را پریشـــان میکنــی
آخــر من از گیســوی تــو
خـود را بیاویــــزم بــــه دار
یاران هــوار ، مردم هــوار
از دست این بی بند و بار
از دست این دیـوانــــه یار
از کـــف بــــدادم اعتبــــار
می میزنـم ، می میزنـم
جـــام پیاپــی می زنــــم
هی میزنم هی میزنم بی اختیار
کندوی کامت را بیار، بر کام بیمارم گذار
تا جان فزاید جان تو
بر جان این دلخسته بشکسته تار
به سلامتی اونی که بوی نبودنش تمام اتاقمو پر کرده …
..
به سلامتی اونایی که پول ندارن ولی آرزوهاشون خیلی ارزش داره !
..
به سلامتی کسی که رفت ولی باور رفتنش برای کسی که تنها مونده خیلی سخته …
..
سلامتی اونی که دنیا رو حریفه ، ولی با اشک مادر له میشه !
..
به سلامتی اونایی که به خاطرمون میمونن نه توی خاطرمون …
..
سلامتی ما زشتا که اگه نبودیم شما خوشکلا به چشم نمی اومدین !
..
سلامتی اونایی که اول فکر کردیم ۱رنگن ولی بعد فهمیدیم مداد رنگی ۴۶رنگن !
..
به سلامتی کسی که همیشه با همه میگرده ولی آخرش با یه زخم تنها میمونه …
..
به سلامتی بازی های کامپیوتری که یادم دادن هروقت دشمن دیدم یعنی دارم راهو درست میرم !
..
به سلامتی تمام پیام هایی که نوشتیم ولی ارسال نکردیم !
..
سلامتی اونایی که خودشون میدونن چقدر خوب و پاکن و اصلا هم مهم نیست که بقیه چه فکری می کنن !
..
سلامتی اعدامی که جرم رفیقش رو گردن گرفت ، بالای چوبه ی دار ازش پرسیدن : حرف آخر ؟؟؟
گفت به رفیقم بگین از این بیشتر از دستم بر نیومد !
..
به سلامتی عشقایی که تاریخ انقضا ندارن !
..
به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺳﻔﯿﺪ بپوشم …
بعد ﺷﻤﺎ ﺑﯿﺎﯾﻦ مطبم ﺩﻭﻧﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﻣﻌﺎﻳﻨﺘﻮﻥ ﻛﻨﻢ ! خخخخ
..
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﯾﺒﺮﺷﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎﻣﻮﻧﻮ ﻟﺮﺯﻭﻧﺪ !
..
به سلامتی حرفایی که هیچوقت به زبون نمیان و بغضایی که هرگز شکسته نمیشن !
..
به سلامتی کاج که تو اوج یخ بندون زمستون ذات سبزش رو نشون میده وگرنه توی تابستون که هر علف هرزی ادعای سبزی داره …
..
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮﯼ ﮐﻪ ﺻﺎحب ﮐﺎﺭش ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﺯﺩ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﺶ ؛ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮ ﻋﻮض ﮐﻨﻪ ﺑﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ امــــا ﯾﺎﺩ ﺧﺮﺝ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺮﯾﻀﺶ ﺍﻓﺘﺎﺩ ، ﯾﺎﺩ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﺧﻮﻧﻪ ، ﺟﻬﯿﺰﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮش ، ﺷﻬﺮﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﺴﺮﺵ …
ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺻﺎحب ﮐﺎﺭﺵ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ !
..
به سلامتی پسری که گفت : من تو زندگیم فقط دنبال یه دختر میدواَم اونم دختر خودمه وقتی تازه داره راه رفتن یاد میگیره !
..
خسته ام همچون کارگری که مظلومانه میگوید اوستا ملات بسازم ؟
“به سلامتی همه کاراگرای ساختمون”
..
به سلامتی استقامت موهای زاید بدن که اگه توی ریشه موهای اصلی بود ، الان معضلی به نام کچلی وجود نداشت !
..
به سلامتی بالشتم که همیشه اشکامو پاک کرده !
..
تا قبل از اینکه برم سربازی فکر میکردم دو ساعت خیلی کمه اما وقتی رفتم رو برجک دو ساعت وایسادم فهمیدم دو ساعت هم خودش یه عمره …
به سلامتی همه سربازا !!!
نه از افسانه می ترسم نه از شیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه از آتش نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه از پیمانه می خوردن
خدا را می شناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا از هرچه پندارم جدا باشد
خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد
نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد
که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ای وحشت نما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی را از این اندیشه ام در پی ندارم من
خدایا بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم
نه کس با من ...
بگو موسی بگو موسی
پریشان تر تویی یا من ...
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بسکه محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و تاراج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران، پرانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین

سلام . این آخرین پست خنده دار قبل از محرمه . در ایام محرم میرم تو فاز شعر و احساس . پس تا میتونید بخندید که تا یه ماه از جک خبری نیس.
سوییچ ماشین برای خانمها فقط برای باز و بسته کردن در خودرو استفاده میشه اما برای آقایون :
خلال دندان
گوش پاک کن
وسیله در زدن
وسیله خاروندن سر ، گردن و … و تمام نقاط بدن
وسیله دفاعی
برای جدا کردن آدامس از ته کفش
برای بیرون آوردن سنگ ریزه و یا پیچ از تایر خودرو
جدا کردن سنگ از رو نون سنگک
قاچ کردن و پوست کندن انواع میوه
نوشتن انواع یادگاری
جابه جا کردن زغال قلیون و …
.
.
عمرمون تموم شد و نفهمیدیم دختر تو پُر با دختر چاق چه فرقی داره ؟
.
.
ﻧﻤﻮﺩﺍﺭ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ …
ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺍﺳﺶ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ !
.
.
شما هم تو مقطع ابتدایی مثل من برنامه هفتگی و اینا حالیتون نبود و تمام کتاب و دفترهاتونو هر روز با خودتون میبردید مدرسه یا فقط من اینجوری بودم ؟
.
.
امروز تو خیابون یه دختره رو دیدم اندازه ی یه پسر آرایش کرده بود !
والا خجالتم خوب چیزیه …
.
.
در زندگی زخم هایی هست که با یه چسب زخم ساده خوب میشه ، بعضیاشونم اصلا هیچ اقدامی لازم ندارن ؛ الکی بحثو عاشقانه نکنید !
.
.
ﺩﯾﺪﯾﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯾﻦ ﯾﺪﻓﻪ ﯾﻪ ﮐِﺶ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻣﯿﺎﯾﻦ ﭼﻪ ﮐﯿﻔﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻦ ﺑﻌﺪ ﯾﺪﻓﻪ ﻻﻣﺼﺐ ﯾﻪ ﺟﺎ ﺍﺯ ﭘﺎﺗﻮﻥ ﺭﮔﺶ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻗﯿﺎﻓﻤﻮﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﺜﻞ ﻏﻮﺭﺑﺎﻗﻪ ﺑﺎﻟﺪﺍﺭ ﮐﻪ ﺩﻭﺗﺎ ﺗﯿﺮ ﺗﻮ ﭘﺎﺵ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺟﻮﻥ میکنه ؟؟؟
.
.
یکی از نشونههای تصمیم درست اینه که باب میل آدم نباشه !
جک های بیشتر در ادامه مطلب...
پرسید : چیکار میکنی؟
همسرش پاسخ داد : مگس شکار میکنم!
آه چند تا کشتی؟
پنج تا، سه مذکر و دو مونث!!
همسرش با تحیر پرسید : چجوری جنسیتشونو فهمیدی؟
شوهرش گفت : آخه سه تاشون روی شیشه خالی آبجو بودن و دو تا روی تلفن!!

شنبه:
امروز رو مثلا گذاشته بودم واسه استراحت و رسیدگی به کارهای شخصی ام ولی مگه این مردم میذارن؟!
یکشنبه:
امروز واقعا اعصابم خورد بود چون به هیچکدام از کارهای اداریم نرسیدم.
8753 تصادفی ، 6893 اعدامی ، 9872 تزریقی ، 44596 ایدزی ، و یک نفر بالای 145 سال سن رو واسه خاطر یک آدم وقت نشناس از دست دادم ... برای خودکشی اونقدر قرص خواب خورده بود که هر کاری میکردم دیگه روحش بیدار نمیشد!
دوشنبه:
رفتم بیمارستان ویزیت یکی از مریضا. دور تختش اونقدر شلوغ بود که نمیتونستم برم جلو. همه روپوش سفید پوشیده بودن و داشتند تند تند یادداشت برمیداشتن. هر جور بود راهو باز کردم و رفتم بالای سر مریض، اما دیدم دانشجوهای پرستاری قبل از من کشتنش. اگه دیر تر رسیده بودم ممکن بود حتی روحشم ناقص کنن!
از همکاری بدم نمیاد، ولی بشرط اینکه قبلا با من هماهنگ بشه وگرنه خوشم نمیاد کسی تو تخصصم دخالت کنه.
سه شنبه:
مادره با دوتا بچه اش میخواستن از خیابون رد شن. اول دست یکی از بچه ها رو گرفتم، اما دیدم اون یکی داره نیگام میکنه.
دست اون یکی رو هم گرفتم، اما دیدم باز مادره داره یه جوری نگام میکنه. اومدم دست خودشم بگیرم، اما دیدم یه عوضی با ماشین همچی با سرعت داره میاد طرفمون که اگه خودمو کنار نکشم ممکنه به خودمم بزنه. با یک اشاره ماشینش منحرف شد و کوبید به درخت. به خودم که اومدم دیدم مادره و بچه هاش از خیابون رد شدن و برای تشکر دارن برام دست تکون میدن.
منم براشون دست تکون دادم و برای اینکه دست خالی نرم همونی که کوبیده بود به درخت رو با خودم بردم. طرف اونقدر خورده بود که روحشم یه جورایی نشئه بود و فکر کنم هنوزم که هنوزه نفهمیده مرده!
چهار شنبه:
خیلی عجله داشتم، اما وایستادم تا دعواشونو ببینم. چون جای دیگه کار داشتم خواستم برم، ولی دیدم یکیشون داره فحش بدبد میده. اونقدر ازش بدم اومد که توی راه بهش گفتم: اگه زبونتو نیگه داشته بودی الان نه خودت چاقو خورده بودی و نه دست من زخمی میشد! الان چند ساعته که همه کارهامو ول کردمو دارم روحش رو پنچرگیری میکنم!
پنج شنبه:
اونقدر از برج ایفل برام تعریف کرده بودند که هوس کردم این آخر هفته ای برم اونجا و یه دیدی بندازم. وقتی رسیدم بالای برج، دیدم یه آقایی با دوربینش رفته رو لبه وایستاده تا از منظره پایین عکس بگیره.راستش ترسیدم بیفته. با خودم گفتم اگه کمکش نکنم ممکنه همچی بخوره زمین که دیگه قابل شناسائی نباشه. با احتیاط رفتم جلو بگیرمش نیفته اما تو یه لحظه جفتمون چنان هل شدیم که روحش موند تو دست من و جونش پرت شد پائین! باور کنید اصلا تو برنامم نبود ولی بالاخره پیش اومد.
جمعه:
بابا ولم کنید جمعه که تعطیله! میگن تو جمعه ها مرده ها هم آزادن، اونوقت خدا رو خوش میاد طفلکی من آزاد نباشم ؟!

سلام . این شعر از استاد فریدون مشیریه . درباره ی شبی که تب داشته و دختر کوچولوش " بهار" اصرار میکرده که بره و باهاش بازی کنه . خیلی فضا رو قشنگ به تصویر کشیده . حتما بخونین...
"بابا لالا نکن"
سراپا درد، افتادم به بستر
تب تلخی به جانم آتش افروخت
دلم در سینه ، صبل مرگ می کوفت
تنم ، از سوز تب ، چون کوره می سوخت
ملال از چهره ی مهتاب می ریخت
شرنگ ، از جام جان لبریز می شد
به زیر بال شبکوران شبگرد
سکوت شب ، خیال انگیز می شد
چو ره گم کرده ای در ظلمت شب
که زار و خسته واماند ز رفتار
ز پا افتاده بودم تشنه ، بی حال
به چنگ این تب وحشی گرفتار
تبی آنگونه هستی سوز و جانکاه
که مغز استخوان را آب می کرد
صدای دخت نازک خیالم
دل تنگ مرا بی تاب می کرد
"بابا لالا نکن" فریاد میزد
نمیدانست بابا نیمه جان است
بهار کوچکم باور نمی کرد
که سر تا پای من آتشفشان است
مرا میخواست تا او را ، به بازی
چو شب های دگر ، بر دوش گیرم
برایش قصه ی شیرین بخوانم
به پیش چشم شهلایش بمیرم
"بابا لالا نکن " میکرد زاری
بستی بسترم را چنگ میزد
ز هر فریاد خود ، صد تازیانه
بر این بیمار جان آهنگ میزد
به آغوشم دوید از گریه بی تاب
تن گرمم شراری در تنش ریخت
دلش از رنج جانکاهم خبر یافت
لبش لرزید و حیران در من آویخت
مرا با دست های کوچک خویش
نوازش کرد و گریان عذرها گفت
به آرامی ، چو شب از نیمه بگذشت
کنار بستر سوزان من خفت
شبی بر من گذشت آن شب ،که تا صبح
تن تبدار من یکدم نیاسود
از آن با دخترم بازی نکردم
که مرگ سخت جان همبازیم بود







"ترانه ی سیاه شب"
تمام شب ، هر شب
سیاه مست غریبی ز قعر آینه ای
به گریه می گوید
" بیا بخند برادر
برای خندیدن
فقط دهان کافیست
حراج توبه ها وحشت سیاهی را
ز قلب مرتعش روزها نمی راند
بیا نفس بکشیم
که زیر آب غنودن و بندگی کردن
ادای زالو هاست
بیا برای رهایی دمی به خمره زنیم
و غصه ی شب تنهایی زمستان را
میام مردم میخانه سرشکن بکنیم
و سر به زانوی پر مهر شیشه بگذاریم
و اشک های نجیب برادری ها را
برای مردم میخانه ارمغان ببریم"
تمام شب ، هر شب
سیاه مست غریبی ز قعر آینه ای
به گریه می گوید
" بیا بخند برادر
بیا بخند ، بخند"
صمد تحویلداری